چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۳:۱۶

معضلی به نام سلبریتی (۱)

پیشگامان هویت مخدوش هنری

سلبریتی

سینماپرس: سال هاست که عموم مردم ایران اسلامی سوال های بسیاری را در رابطه با رفتار هنرمندان و یا به اصلاح سلبریتی ایرانی در فکر و بعضا گفتار خود می پرورانند. سوال های بسیاری که عموما بر این محور است که چرا و چگونه می شود عده ای با یدک کشیدن عنوان سلبریتی به خود اجازه می دهند تا در همه حیطه های اخلاقی، دینی، اقتصادی، محیط زیست و سیاسی ورود پیدا نمایند!

سحر جاوید/ سال هاست که عموم مردم ایران اسلامی سوال های بسیاری را در رابطه با رفتار هنرمندان و یا به اصلاح سلبریتی ایرانی در فکر و بعضا گفتار خود می پرورانند. سوال های بسیاری که عموما بر این محور است که چرا و چگونه می شود بعضا عده ای کم سواد به عنوان خواننده و فوتبالیست و یا بازیگر و مدلینگ، آن هم با مدارج تحصیلی نازل و عموما بی ربط و صرفا با یدک کشیدن عنوان سلبریتی ها به خود اجازه می دهند تا در همه حیطه های اخلاقی، دینی، اقتصادی، محیط زیست و سیاسی ورود پیدا نمایند!



جالب آن است که تناقض های رفتاری در عموم سلبریتی ها موجب می شود تا ورود غیر کارشناسی و بدون معلومات ایشان به مسائل مختلف و به تبع آن ایجاد حاشیه های پیرامونی چنین اظهار نظرهایی، به عاملی دیگر از برای لایک خوری و جذاببت بیش از پیش ایشان در فضاهای مجازی مبدل شود و این در حالی است طیف قابل توجهی از چنین سلبریتی های بی سواد یا کم سواد، در هر صنف و با هر شغلی، در ظاهر رفتاری خود، از مدلی واحد پیروی می کنند؛ شیوه ای که سبب می شود تا به عنوان گروهی متحد الفکری به نظر برسند. به طوری که گویا در تطبیق رفتاری ایشان الهامی در میان می باشد! و در این میان سلبریتی های هنری از تکثر و تعددی وصف ناپذیر برخوردار می باشند.



پُر واضح است که هنر در غرب همواره جلوه ای اشرافی داشت؛ حال آنکه در قرن بیستم و با حضور پُررنگ صنعت-هنر-رسانه سینما مفهوم جدیدی از هنر عرضه شد و به نوعی هنر مردمی و یا پاپ آرت به عنوان ارزشی مطرح گردید که از اقبال عمومی در ارتباط گرفتن با اقشار مختلف مخاطب برخوردار بود. ارزشهایی که با شیوه هنر متاخر و روش هنرمندان گذشته کمترین شباهتی در نگاه به مخاطب نداشت و به نوعی هویت مخدوش هنری را سبب گردید.



هویت مخدوش هنری سبب شد تا ستاره ها متولد شوند و بیش از همه ستاره های پاپ به فرهنگ عمومی جوامع راه یافته و متولد شدند. ستاره هایی که تا قبل از دو جنگ جهانی اول و دوم، بیشتر از ماهیتی نمادین برخوردار بودند و عموم ایشان همچون جان وین (John Wayne) نماینده های پروپاگاندای کشور متبوع خود بودند. اما بعد از جنگ جهانی دوم بود که بلافاصله وجاهت ستاره ها به ماهیتی تبلیغاتی تغییر یافت و صنعت-هنر-رسانه سینما اقدام به خلق سوپراستارهای مرد و زن سکسی و جوانی همچون مِریلین مونرو (Marilyn Monroe) و تکثیر ایشان در فرهنگ عمومی جوامع نمود.



واقعیت آن است که مِریلین مونرو یا همان بازیگر مو طلایی هالیوود، سوای نظر از لودگی و جذابیت های سکسی ویژه خود، هنری در بازیگری نداشت و بنابر مستندات تاریخی، حتی نمی توانست دیالوگ فیلم های خود را حفظ کند! با این وجود نام او در تاریخ سینما جاودانه شد و توانست به عنوان نمودی روشن و اسوه ای الهام بخش از برای سلبریتی شدن مبدل شود و این همه نه به سبب دانش هنری و یا معلومات نداشته علمی او؛ که به سبب سواد رسانه ای او در نحوه و چگونگی اغوای مخاطبان سینما حاصل گردید. اغوایی که او با ارایه وجاهت اروتیک به نوع بازیگری و حتی حضور اجتماعی خود و طبیعی جلوه دادن روابط جنسی در جلو دوربین و در انظار عمومی به آن نایل گردید.



اینگونه بود که هویت مخدوش هنری در پس از جنگ جهانی دوم سبب شد تا به وفور ستاره هایی همچون مِریلین مونرو در عالم هنر متولد شود و با ادعای هنر مردمی سعی نمایند تا سبک زندگی عموم جوامع را به نحوی ویژه و بر بستر مورد نظر نظام لیبرالیسم غرب هدایت نمایند.  



بازیگر مو طلایی را می توان مشهورترین ابزار پیشرو هالیوود از برای صدور سبک زندگی آمریکایی به جهان پس از جنگ جهانی دوم قلمداد نمود. بازیگری که با نام اصلی نورما جین مورتنسون در ساختار کثیف آمریکا بارها و بارها مورد تجاوز قرار گرفت و سرانجام توانست از مجرای کارگری در کارخانه اسلحه‌سازی این کشور به دنیای مدلینگ وارد شده و به ابزاری در راستای تامین بخشی از قدرت نرم ایالات متحده در ابتدای دوران جنگ سرد مبدل شود. اینگونه بود که وی را می توان به عنوان یکی از شاخص ترین سربازان فرهنگی آمریکا معرفی نمود که با جذابیت‌های جنسی و استعداد بالای خود در لوندی و لودگی توانست تا در سال ۱۹۵۳ میلادی و پس از تجربه بازی در حدود ۲۰ اثر سینمایی؛ در فیلم سینمایی چگونه می‌توان با یک میلیونر ازدواج کرد (How to Marry a Millionaire) مورد عرضه عمومی قرار گرفته و به صورتی ساختار  مند توسط سیستم رسانه ای آمریکا مورد تبلیغ واقع شود و به عنوان یک سلبریتی الگو به جامعه جهانی معرفی گردد.



امروزه با مرور تاریخ می توان به روشنی چنین ادعا نمود که مِریلین مونرو از سال ۱۹۵۳ میلادی رسما در چرخه تولید قدرت نرم آمریکا قرار گرفت و با ثبت عنوان بازیگر مو طلایی هالیوود به نام خود توانست به بازتعریف سلبریتی پرداخته و به عنوان یک ستاره و الگویی جهانی در جهت تعریف شالوده ی بنیان تفکر لیبرالیسم (Liberalism)، یعنی همان لسه فر (Laissez-faire) در فصل آغازین جنگ سرد مبدل گردد. ستاره ای که در دسامبر ۱۹۵۳ میلادی با درخشیدن بر جلد نخستین شماره از مجله شهوانی پلی‌بوی (Playboy) توانست تا این مجله را به شهرتی جهانی برساند. مجله ای که موفق شد تا در طول دوران جنگ سرد، نقش مهمی را در پیش برد اهداف انقلاب جنسی، مبتنی بر آرمان های نظام لیبرالیسم ایفا نموده و سبک زندگی آمریکایی (American Way of Life) و رویای آمریکایی (American Dream) را بر بستر پذیرش اباحه‌گری یا همان آزادی مطلق از تمامی شئون انسانی باز تعریف و به سراسر جهان مخابره سازد.



ممکن است که مِریلین مونرو به دلیل سطح سواد کم خود، هیچ گاه درک نکرده باشد که چگونه توانست خدماتی ویژه به ایالات متحده آمریکا نمایند و چگونه به عنوان یک بمب سکسی موفق شد تا بسیاری از سنگر های جنگ سرد را در هم شکسته و سبک زندگی آمریکایی را در مقام یک سلبریتی به بلوک شرق صادر نماید.



پس اگر چه ممکن است که بازیگر مو طلایی هالیوود تا پایان عمر کوتاه و مرگ مشکوک خود در سن ۳۶ سالگی، هیچ گاه متوجه نشده باشد که چه خدماتی را در راستای بسط آرمان های نظام لیبرالیسم نموده است. اما قطعا تندیس حدودا ۸ متری او یادآوری همیشگی از برای خدمات او در ترویج سبک زندگی آمریکایی است. مجسمه ای نیمه برهنه که با عنوان مرلین جاویدان (Forever Marilyn) معروف است و سکانس به یادماندنی از حضور مِریلین مونرو را در فیلم سینمایی خارش هفت‌ساله (The Seven Year Itch) یادآور می شود.



البته یادمان خواهد ماند که مسیر سلبریتی شدن در دوران پس از جنگ جهانی دوم اگر چه با بازیگر مو طلایی هالیوود آغاز شد؛ اما به نحوی افسار گسیخته گسترش یافت و امروزه بسیاری از انسان های غرق در سلطه نظام لیبرالیسم را به شوق رسیدن به شهرت و پول و قدرت، با خود همراه می سازد و در این میان فضای مجازی مزید بر گسترش و شمولیت آن گردیده است.



در مجموع می توان پول، ماجراجویی، شهرت، رسوایی و نهایتا پوچی را به عنوان مسیر سلبریتی شدن در ساختار مد نظر نظام لیبرالیسم معرفی نمود. مسیری که تجسم یافته آن همواره در قالب بازیگر مو طلایی هالیوود قابل دسترس است. بازیگری  که برای بر بستر سبک زندگی آمریکایی و در قالب مجسمه مرلین جاویدان (Forever Marilyn) الهام بخش پیروان چنین مسیری خواهد بود. مجسمه ای که اگر چه همچون تندیس آزادی (Statue of Liberty) ۴۶ متر ارتفاع ندارد؛ اما با همان قد و قواره مختصر خود برای ارایه مسیر چگونه سلبریتی شدن کفایت می کند و به خوبی می تواند یکی از مهمترین آورده  های آمریکایی شدن را به مخاطبان خود معرفی سازد.




با این همه در ایران آنچه که با عنوان ستاره سازی صورت پذیرفته است را می توان محصول غرب گرایی هنری دانست که از اواخر دوران قاجار و بالاخص با ظهور پهلوی اول شروع گردید و در قالب برنامه تجدد و نوسازی ایران مورد تمرکز دولتمردان بظاهر منوالفکر و عموما سرسپرده آن روزگار ایران قرار گرفت و این در حالی بود که هنر در گذشته ایران از جایگاه والایی برخوردار بود و هنرمندان عموما موظف بودند تا مراتب روحی و اخلاقی را در مسیر آموزش هنری خویش و در نزد اساتید خود بیاموزند.



اینگونه بود که تدوین و گسترش روش سلبریتی شدن در غرب و و الهام بخش  بودن الگوی مِریلین مونرو سبب شد تا اکثر ستاره های سینمایی ایران، بالاخص در دوران پهلوی دوم به تبعیت از چنین الگویی روی آورده و فیلمفارسی به بستری بسیار توانمند از برای برون ریز این شیوه از هنر مردمی در عرصه صنعت-هنر-رسانه سینما ایران مبدل گردد.



البته باید توجه داشت که عموم ستاره های سینمایی ایران اعم از زن و مرد؛ در آن دوران اگر چه با الهام از الگوی بازیگر مو طلایی هالیوود تمام تلاش خود را در جهت اهداف نظام سرمایه داری به خدمت گرفته و سعی می نمودند تا جامعه را به سمت پذیرش الگوهای لیبرالی رهنمون سازند و ...؛ اما این به این معنی نمی باشد که این جماعت سلبریتی در آن زمان دقیقا نسبت به آنچه می نمودند واقف بوده و اساسا سطح سواد و فهم عموم ایشان اقتضای چنین دریافت عمیقی را نمی نمود و اکثریت ایشان در مسیر تعریف شده و تعیین شده فیلمفارسی گام بر داشته و مراحل سلبریتی شدن را به جهت تاثیر گذاری و تغییر سبک زندگی اسلامی-ایرانی طی می نمودند.



اما سلبریتی شدن تنها محدود به مُدل نظام لیبرالیسم و در صورت وضعیت الگوهایی همچون مِریلین مونرو نبود و با رشد نظام کمونیسم در ریشه های ادبی کم کم ستاره های هنری این جریان هم ظهور پیدا کرد. با این تفاوت که آن ها از ظاهری متفکر گونه برخوردار و بیشتر در ادبیات و موسیقی فعال بودند و از این جهت بود که ظاهر نخبه گرایانه این نظام ستاره سازی به نوعی در تقابل با جهان سرمایه داری غرب قرار گرفت. نظام ستاره سازی جدید که با ژستی منوالفکرانه به جهان عرضه می گشت و تافته جدابافته ای عموما کنج نشین از اینگونه سلبریتی ها ارایه می داد که اساسا نمی توانستند از کارکرد ستاره های غربی در تغییر فرهنگ عمومی جوامع برخوردار شوند.



تاسیس نظام جمهوری اسلامی در ایران سبب شد تا مدل فیلمفارسی مورد برائت عمومی قرار گیرد و پیگیری رویکرد لیبرالی در شیوه سلبریتی شدن با الگوهایی همچون مِریلین مونرو عملا مخاطب پسند نباشد و امکان بروز علنی نداشته باشد و از این جهت بود که نظام ستاره سازی در ایران به سمت تلفیقی از دو مکتب لیبرالیستی و سوسیالیستی گام برداشت و ستاره هایی جدید با ظاهری نخبه گرا و البته باطنی به شدت عوام زده را به جامعه معرفی نمود. ستاره هایی که با حداقل سواد علمی و معلومات، به راحتی می توانستند ژست روشنفکری به خود گرفته و سعی نمایند تا به تغییر الگوهای رفتاری جامعه مبتنی بر داشته های عموما تلقین شده و یا کپی برداری شده از غرب مبادرت ورزند و این امر را از طریق آموزش و هم نشینی به سایر نسل های هنری نیز منتقل سازند.



البته در فرایند سلبریتی شدن در دوران پس از انقلاب نباید از عملکرد نامناسب مدیریت مرموز فرهنگی در دهه ۱۳۶۰ هجری شمسی غافل شد. مدیریتی که سعی می نمود تا با تلفیق دو مکتب لیبرالیستی و سوسیالیستی و بزک آن با آرمان های نظام جمهوری اسلامی، نوعی از التقاط سیاه را در پیکره مدیریتی خود دنبال نموده و از این جهت عموم ساختارهای فرهنگی کشور را بر بقایای بجامانده از رژیم پهلوی و تنها با تغییر عناوین آن باز تولید نمود و اینگونه بود که در پرتو چنین مدیریتی هویت مخدوش هنری در ایران پس از انقلاب به ظهور طیفی از سلبریتی های کم سواد و البته با ظاهری روشنفکرانه منجر گردید که به راحتی می توانستند در دو مکان، دو اظهار نظر متفاوت بکند و در عین حال حتی متوجه جملات خود نشوند و واقعا کوچکترین احساس تناقض هم نکند!



 ادامه دارد...

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.